جدول جو
جدول جو

معنی دار کاش - جستجوی لغت در جدول جو

دار کاش
خزه، خزه ای که روی درختان روید
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دارواش
تصویر دارواش
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سنگ پستان، مویزه، مویزک عسلی، شیرینک، سگ پستان، مویزج عسلی، دبق، داروش
فرهنگ فارسی عمید
(کِ / کُ)
نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران. (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه وحید مازندرانی ص 149)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
گی. از تیره لورانتاسه یک گیاه دارویی است که دارای نمک های پتاس، آهک، منیزی، گلوکز، ید وساپونین میباشد. (کارآموزی داروسازی جنیدی ص 189)
به زبان دیلمی اسم غنم است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 18هزارگزی شمال خاور نیکشهر و 5هزارگزی شمال شوسه نیکشهر واقع و محلی است، کوهستانی گرمسیر مالاریائی، سکنه آن 500 تن است، آب آن از رودخانه و محصول آنجا برنج، خرما و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ)
نام رباطی است بین قم و ری. (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
کاشکی. کاش:
مردم آن است که چون مرد ورا بیند
گوید ای کاش کم این صاحب غارستی.
ناصرخسرو.
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی.
حافظ.
خلقی ز پی من و تو در گفتارند
چون نام من و تو در زبانها آرند
گویند فلانی و فلانی یارند
ای کاش چنان بدی که می پندارند.
(از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ گُ)
کشندۀ دارا و منظور دارای بزرگ است، کنایه از ذلیل کننده عزیزان:
نفیر از جهانی که داراکش است
نهان پرور و آشکاراکش است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قریه ای در یک فرسنگی مرو که گروهی از اهل علم از آن برخاسته اند مانند علی بن ابراهیم سلمی، ابوالحسن مروزی دارانی... (معجم البلدان). از بخشهای شهر قدیم طوس. (نخبهالدهر دمشقی ص 225). رجوع به دارگان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ای کاش
تصویر ای کاش
تمنی را رساند کاش، کاشکی خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار کش
تصویر تار کش
مفتول کش
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه دو شاخه دارای چوبی مرصع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را کنار بکشند، عصا نیزه کوچک، ناچخ تبرزین، نقیب غافله چاوش، آهی که از ته دل بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کنش
تصویر کار کنش
کار کننده عامل. یا اندامهای کار کنش. اعضای عامله: (آنگاه ما را سپس اعتقاد آرزو افتد و چون آرزو بنیرو شود آنگاه اندامهای کار کنش اندر جنبش افتد و آن کار بحاصل شود) (دانشنامه. الهی)
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که در آن خربزه و هندوانه و خیار و مانند آن کارند پالیز فالیز، کلبه ای محقر در باغ و فالیز
فرهنگ لغت هوشیار
هیاهوکننده، جنجالی، دلال محبت، پا انداز، آن که وسایل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان اندرود شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی پرندگان که بر روی درختان ساخته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی
شاخه ی درخت، سرشاخه ی قطع شده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
شکاف وسط درخت، درختی که به صورت طولی برش خورده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کندوی عسل که از تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
دارکوب
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود
فرهنگ گویش مازندرانی
لان های که پرندگان بر تنه ی درختان سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
دار کاشم
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست درخت، پوست تازه ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
تنه ی توخالی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
پرنده ی شکاری
فرهنگ گویش مازندرانی
حمل تنه های درخت به وسیله ی نفرات زیاد، از توابع دهستان خرم آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل کنار چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
در محیطی کوچک دور زدن و متوقف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
با کلان، مرغ ماهیخوار، قره غاز
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی انگلی و همیشه سبز بر روی درخت انجیلی و ممرز
فرهنگ گویش مازندرانی
بافه های گندم و جوی چیده شده بر روی درخت یا نپار
فرهنگ گویش مازندرانی